| 
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا ؟بي وفا، بي وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا ؟
 نوشدارويي و بعد از مرگ سهراب آمديسنگدل اين زودتر مي خواستي حالا چرا ؟
 عمر ما ار مهلت امروز و فرداي تو نيستمن كه يك امروز مهمان توام فردا چرا ؟
 نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايمديگر اكنون با جوانان نازكن با ما چرا ؟
 وه كه با اين عمر هاي كوته بي اعتباراين همه غافل شدن از چون مني شيدا چرا ؟
 آسمان چون جمع مشتاقان ، پريشان مي كنددرشگفتم من نمي پاشد ز هم دنيا چرا ؟
 شهريارا بي حبيب خود نمي كردي سفرراه عشق است اين يكي بي مونس و تنها چرا ؟
 بي مونس و تنها چرا ؟ 
تنها چرا ؟ حالا چرا 
 |